دلنوشته های زیبا درباره امام رضا

دلنوشته های زیبا درباره امام رضا

تبریک تولد امام رضا

 

گفتم اینجا تا مشهد چقدر راه است؟!

گفت: آنقدر که بگویی.

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)

دلم هوای تو کرده شه خراسانی ..

چه می شود که بیایم حرم به مهمانی…؟

دلم زکثرت زشتی بریده آقاجان…

عنایتی که بیایم، تویی که درمانی….

همیشه  از حرمت ، بـوی سـیـب مـی آیـد

صـدای بـال مـلـائـک ، عـجـیـب مـی آیـد !

سـلـام ! ضـامـن آهـو ، دل  شـکـسـتـه  ی مـن ،

بـه پـای بـوس نـگـاهـت ، غـریـب مـی آیـد

طـلـای گـنـبـد تـو ، وعـده گـاه کـفـتـرهـاسـت

کـبـوتـر دل مـن ، بـی شـکـیـب مـی آیـد

بـرات گـشـتـه بـه قـلـبـم مُـراد خـواهـی داد

چـرا کـه نـالـه ی «امّـن یُـجـیـب» مـی آیـد …

دنیا به رویم بسته باشدمهم نیست. . .

چون در حرم تو همیشه باز است آقا جان . . .

متن های زیبا درباره امام رضا

 

قطعه ای از بهشت، باید هم این گونه باشد.

و مگر می شود قطعه ای از بهشت روی زمین باشد و شلوغ نباشد؟!

آنجا همیشه شلوغ است و چه زیباست که این حالت توفانی همیشه در سیطره ای عرفانی است. وقتی که می رسی و روبه روی ضریح می ایستی؛

وقتی که می بینی دست های قد کشیده را که به طرف ضریح می روند؛

وقتی می بینی ضریح نقطه ای شده است شبیه به مرکز یک پرگار و گویی تمام اشیا در اطراف را به طرف خود می کشد؛

وقتی می بینی حتی انگار آینه کاری ها و نقش و نگارها دوست دارند کنده شوند و به طرف ضریح بروند و حتی تمام حروف و واژه های متبرک در اطراف دوست دارند به حرکت درآیند؛

وقتی حس می کنی این مرکز ثقل منتظر آمدنت بوده است و وقتی حس می کنی، غریب طوس همچنان غریب است و تمام این آشنایان، تمام روشنایی ها، مثل وطن او نیست؛

اینجاست که چشم هایت خود به خود می جوشند و دست هایت به طرف ضریح قد می کشند؛ گویی این غریب، تمام غربا را در آغوش مهربان خود کشیده است.

حاجتت را بگویی یا نگویی مهم نیست؛

سلام که بدهی، حس می کنی آنجا وطن توست.

تنها کافی است بگویی «اَلسَّلٰامُ عَلَیک یٰا عَلِی ابْنَ مُوسَی الرِّضٰا الْمُرْتَضٰی».

دلنوشته درباره امام رضا

 

بازمسیحا نفسی آمد. آمدی و تمام عطرها به دنبالت. عطر سیب ،یاس،محمدی،وعطری از بهشت.

وقتی به حرمت می روم، از دست صیاد روزگار آهو صفت می دوم و خود را به آغوشی می اندازم مهربانتر از آغوش مادر و از آنجا بوی خدا می آید،بوی علی ،بوی زهرا،حسن و بوی سیب،بوی حبیبم حسین .که آنجا فرشته صفتی به جسم خالیم روحی تازه بخشد.که کوله بار دردهایم را لحظه ای بر زمین بگذارم و نفسی تازه کنم.

می آیم با کوله بارم تابگویمت که تمام دار وندارم همین است.

ای امیدم میلاد توست.شاید بتوانم در این ساعت دردهایم را فراموش کنم.

وقتی قدمگاهت را بیاد می آورم،احساس غرور می کنم که بوسه بر جای پای پسر زهرا می زنم.پایی که آرزو می کردم ،ای کاش روی چشمانم می گذاشتی تا لایق دیدن روی مهدی شود.آن خاک را چون مرهمی به چشمانم می کشم که از گریه انتظاربه دیدگان یعقوب شبیه شده

کبوتران حرمت هر کدام برگیست از کتاب کرمت .که پر کشان از بالای سرم می روند و  با زبان بی زبانیشان با من رازها می گویند و  به من می گویند:ما بهشت خود را یافتیم.تو فکری به حال خود کن.

رضا جان از بچگی با کرمت آشنایم.آن زمانیکه پدر مرا بلند می کرد و روی شانه اش می نشاند تا بوسه بر صدفی بزنم که دردانه مروارید جسمت در آن آرمیده.و من با تمام شور و شوقم بوسه ای معصومانه بر ضریحت می زدم.رضا جان پاک،ساده،عاشقانه می گویم:با آمدنت روی تمام آبرومندان عشق را سفید کردی و با رفتنت دیدگان عشق تاریک و سرد شده.

دلنوشته های زیبا درباره امام رضا

 

ای آشنای غریب، ای عصمت هشتم، ای غریب الغربا، ای شمس الشموس و ای مولای من! کوچه های نیشابور، هنوز بوی کلام عطرآگین تو را دارد. هر روز که خورشید خراسان، سینه ریز زرینش را از شوق می درد و انبوه دانه های طلایی اش از فراز آسمان بر حَرَمت می پاشد، کبوتر دل، بهانه کنان به سوی حرم تو پر می کشد و به سوی دانه های مِهری می رود که برایش می پاشی.

یا امام رضا اگر بناست که لطف کسی به ما برسد

خدا کند فقط از جانب شما برسد

خواه منت ِ بیگانه گردنم باشد

متن زیبا در مورد امام رضا

 

از نگاه کردن به عقربه های دقیقه شمار ساعت که خسته شوی، از لحظه های تنهایی و بی همراهی که خسته شوی، از بغض های فرو مانده در گلویت که خسته شوی، از لبخندهای تلخ مصنوعی ات که خسته شوی، از ترس های کودکانه همیشگی ات که خسته شوی، از دلگیری های مُدامت که خسته شوی، از چشم های دل نگرانت که خسته شوی، از پاهای خسته در راه مانده ات که خسته شوی، از ناصبوری هایت که خسته شوی، از نارفیقانت که خسته شوی، از دنیای بی روحت که خسته شوی، از هجوم نامهربانی های دنیا که خسته شوی، از آرزوهای کالت که خسته شوی، اصلاً از دنیا که “بریده” باشی، آن وقت دلت می خواهد بروی یک جایی مثل حرم، بنشینی یک جای دنج توی صحن؛ زل بزنی به تک تک آدم هایی که نمی دانی چه روزگاری دارند، زل بزنی به کبوترهایی که گاهی دلت می خواهد جای آن ها باشی، زل بزنی به آسمان آرامِ حرم و کلی عشق، مهربانی و امید از آسمانش هدیه بگیری … نه! اصلاً بگذار یک جور دیگر بگویم…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درحال بارگذاری ...
مقایسه محصولات
لیست مقایسه محصولات شما خالی می باشد!