حجاب اختیاری یا اجباری

حجاب اجباری یا اختیاری

حجاب اجباری یا اختیاری

سجاد صفارهرندی: اعلام مخالفت با الزام حکومتی حجاب و دفاع از آنچه «حجاب اختیاری» نامیده می‎شــــود، در سال‎های اخیر منحصر به مخالفان اصل حجاب و جریان‎های سکولار غیردینی نبوده است. در مواردی برخی از کسانی که برای خود هویت دینی قائلند و در حوزه شخصی به احکام دین التزام دارند نیز در سلک همراهان چنین ایده‎‎هایی دیده می‎شوند.

طبعا چنین افرادی در جهت توجیه و تقویت این موضع، به توجیهات و شبه‎استدلال‎های درون‎دینی رو می‎آورند و تلاش می‎کنند محملی دینی برای چیزی که بدان تمایل دارند بیابند. چنین چیزی خواه صادقانه و به تصور ر‎ها ساختن دین و دینداری از موضع اتهام «محدود کردن آزادی‎‎های فردی» باشد و خواه ابزارگرایانه در جهت تقویت موضعی غیردینی با شبه‎استدلال‎های دینی، اقتضائات خاص خود را دارد و نمی‎توان به همان صورت که با استدلال‎های برون‎دینی در مقابل حجاب تعامل می‎شود، با این‎گونه دلیل‎تراشی‎‎ها مواجه شد. البته چنین توجیهاتی انواع گوناگونی دارند و از مباحث تاریخی و شبه‎فقهی گرفته تا دلیل‎تراشی‎‎های ظاهرا مبتنی بر عقل سلیم را در بر می‎گیرند. در این مجال ما در حاشیه چند شیوه استدلال عمومی و به‎نسبت رایج برای توجیه حجاب اختیاری، به ملاحظاتی انتقادی بسنده می‎کنیم. بالطبع ورود به همه موارد، نیازمند بضاعت و مجالی فراتر از این است.
۱. حجاب اساسا یک حق و انتخاب فردی است و چیزی که حق فرد است بدین معناست که اجبار و اکراه در آن راه ندارد. چنانکه در قرآن کریم نیز داریم: «لاَ إِکرَاهَ فِی الدِّینِ / هیچ اجباری در دین نیست».
لازم است بار دیگر این بحث مکرر تکرار شود که مقام عبارت «لاَ إِکرَاهَ فِی الدِّینِ» که در آیه شریفه ۲۵۶ سوره بقره آمده، مقام پذیرش یا عدم پذیرش اصل دین است که انسان‎ها به صفت اختیار و آزادی تکوینا – و البته نه تشریعا- می‎توانند آن را بپذیرند یا نپذیرند؛

اما انسان‎ها مختار آفریده شده‎اند تا این دعوت را اجابت کنند یا نکنند. اما این مسئله اساسا ربطی به احکام و قواعدی که دین وضع می‎کند و تبعیت از آن‎ها را الزامی می‎سازد، ندارد. اگر کسی دین را پذیرفت و بنا را بر دینداری گذاشت، باید به مجموعه‎ای از قواعد ملتزم شود. از این حیث دیانت هم مانند هر سیستم یا چارچوب اعتقادی یا اجتماعی دیگر است. نمی‎توان خود را تحت رژیم لاغری دانست و در عین‎حال هر صبح کله‎پاچه و هر شب شیرینی خامه‎ای خورد!

این امر چنانکه در امور فردی جاری است، در امور اجتماعی نیز صادق است. وقتی بنا می‎شود که در جامعه‎ای نظام دینی برقرار شود، الزاماتی ‎همراه خود دارد. باری، اگر نظم جامعه با اجبار و اکراه بخواهد دینی شود، می‎توان در مقام نفی و رد آن به آیه شریفه مذکور تمسک جست. اما مقام بحث ما در اینجا این نیست. نظام دینی در ایران نتیجه مردمی‎ترین انقلاب اجتماعی و سیاسی در تاریخ معاصر بشر است. این خواست (تحقق نظم و نظام دینی) به‎نحو روشنی توسط اکثریت مردم در رفراندوم فروردین ۵۸ اعلام شده و با حضور چشمگیر در صحنه‎‎های گوناگون ۳۵ سال اخیر مورد ابرام قرار گرفته است. لذا اصل این امر مبتنی بر انتخاب و اراده‎ای آزاد است؛ اما در مقام تحقق آن باید به لوازم و الزاماتش پایبند بود و آن‎ها را مورد تبعیت قرار داد.

۲. الزام به حجاب عملا باعث بی‎معنا شدن فلسفه حجاب می‎شود؛ زیرا بدین ترتیب اصلا تمایزی میان کسی که مومنانه و متعهدانه دینداری و حجاب را انتخاب کرده و کسی که از روی ناچاری به آن تن داده، باقی نمی‎ماند. الزام به حجاب، اقدامی ضد‎ معنای حقیقی حجاب است. درباره معنای حقیقی حجاب باید تامل کرد. یکی از ویژگی‎‎های مشترک این‎گونه دلیل‎تراشی‎ها، تلقی حجاب به‎مثابه امری فردی است. درواقع، حجاب را صرفا از زاویه فاعل آن (زنی که می‎خواهد حجاب را رعایت کند یا نکند) می‎بینند. گویی حجاب صرفا حکمی عبادی است یا بخشی از پروسه سلوک معنوی زن محجبه است. شاید در تقویت چنین تصوری، بخشی از تبلیغات حامیان و مبلّغان حجاب اسلامی که بر مواهب و برکاتی که حجاب می‎تواند برای زن مسلمان داشته باشد تاکید می‎کنند موثر بوده باشد.

اما توجهی اندک به ظواهر بیان شارع مقدس در تشریع حکم حجاب مبین آن است که مسئله صرفا یک مسئله عبادی همچون نماز و روزه نیست بلکه به روشنی، غایت و هدفی اجتماعی در کار است که می‎باید به‎وسیله حجاب محقق شود. تحقق این غایت، یعنی حذف یا کمرنگ ساختن تحریکات جنسی در صحنه عمومی جامعه اسلامی، منوط به رعایت حکم حجاب در حداقل‎‎های آن توسط همگان. نه اینکه رعایت و عدم رعایت حجاب به اختیار و میل شخصی واگذاشته شود. لذا در نظمی اجتماعی‎ که بناست اسلامی باشد، ناگزیر رعایت حجاب یک الزام است.

۳.رجوع به قرآن، روایات و منابع اسلامی هرچند حاکی از امر به رعایت حجاب توسط زنان مسلمان است، اما هیچ دلالتی بر الزام حکومتی حجاب یا حجاب اجباری ندارد. هیچ نقلی وجود ندارد که پیامبر اکرم (صل‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم) یا امیرالمومنین (علیه‎السلام) در دوران حاکمیت خود در رابطه با حجاب اقدام حکومتی کرده باشند. به‎طور کلی رجوع به منابع اسلامی و استخراج احکام دینی از آن‎ها نیازمند تخصصی خاص است که مثل هر تخصص دیگری پس از سال‎ها تحصیل و تدبر حاصل می‎شود. بنابراین بهتر است این‎گونه مباحث تخصصی را به اهل آن واگذاشت. اما صرفا به‎عنوان اشاره‎ای موضوع‎شناسانه باید توجه داشت مسئله حجاب و بی‎حجابی به معنایی که در دوران کنونی با آن مواجهیم، به اصطلاح فقها موضوعی مستحدثه است و ماهیتا در جوامع اسلامی مسبوق به سابقه نبوده.

تا قبل از دوران جدید، در عموم جوامع اسلامی این مسئله که بخشی از زنان مسلمان به‎طور عمدی – و نه سهوی یا به سبب بدوی بودن، آنگونه که درباره زنان بادیه‎نشین مطرح بوده است- حجاب را رعایت نکنند، وجود نداشته. طبیعی است که این التزام عمومی اساسا بحث از الزام حکومتی را بی‎وجه می‎کرده. لذا این توقع که بحث از الزام حجاب مستند بر مضامین صریح آیات و روایات باشد، همان‎قدر ناموجه است که در مورد احکام مربوط به بانکداری و بیمه چنین توقعی داشته باشیم. در چنین مواردی تتبع مجتهدانه است که می‎تواند از قواعد و اصول مربوط به موضوع، حکم موضوع نوظهور را استنباط کند.

۴. الزام حکومتی حجاب در فضای کنونی، منشاء تنش و بحران دائمی روزمره است و بدین ترتیب مجموعه‎ای از بغض‎‎ها و عقده‎‎ها را به‎وجود می‎آورد. در این شرایط هر روز می‎بایست شاهد رو در رو قرار گرفتن پلیس (حکومت) با بخش‎‎هایی از مردم باشیم و این لطمات مهمی دارد. اختیاری شدن حجاب با از میان برداشتن این منشاء تنش، فضا را بهتر و مساعدتر کرده و بخشی از تضاد‎ها و عقده‎‎ها را نیز تخلیه می‎کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درحال بارگذاری ...
مقایسه محصولات
لیست مقایسه محصولات شما خالی می باشد!