پرهیز از لقمه حرام و راه نجات ازآن

پرهیز از لقمه حرام و راه نجات ازآن

از على بن ابى حمزه روايت شده: دوستى داشتم از كاتبان بنى اميه، به من گفت از امام صادق برايم اجازه ملاقات بگير، از حضرت اجازه خواستم، امام براى ديدار با او اجازه داد، هنگامى كه وارد بر حضرت شد سلام كرد و نشست و گفت: من جزء افراد ادارى بنى اميه بودم و از طريق حكومت آنان به مال فراوانى دست يافتم و از اينكه اين ثروت را از كجا به دست مى آورم چشم پوشى داشتم!

حضرت صادق (ع) فرمود: اگى بنى اميه نيروئى نمى يافتند كه براى آن نويسندگى كند، و غنيمت بياورد، و به سود آنان بجنگد، و در گروهشان قرار گيرد حق ما را از ما غارت نمى كردند، و اهل بيت پيامبر را از حقشان محروم نمى نمودند، قطعاً اگر مردم آنان را با آنچه داشتند وا مى گذاشتند چيزى جز اندك مالى كه داشتند نصيبشان نمى شد، بى ترديد قدرت بنى اميه ناشى از قدرت مردمى بود كه به آنان پيوستند، و در همه زمينه ها با آنان همكارى كردند!

دوستم به حضرت صادق گفت: براى من راه خروجى از اين بن بستى كه دچار آن هستم وجود دارد، روزنه اى براى نجاتم از بار سنگين كه به دوش خود قرار داده ام هست؟

حضرت فرمود: اگر تو را در اين زمينه راهنمائى كنم مى پذيرى، و آنچه را بگويم انجام مى دهى، مى گفت: آرى انجام مى دهم، حضرت فرمود: از آنچه از ديوان بنى اميه به دست آورده اى جدا شو و از اين گردونه حرام بيرون بيا، اگر صاحبان مال را مى شناسى مالشان را به آنان برگردان، اگر نمى شناسى از جانب آنان صدقه بده، من نزد خدا براى تو بهشت را ضمانت مى كنم.

على بن ابى حمزه مى گويد: دوستم مدتى طولانى در سكوت فرو رفت سپس گفت: اماما فدايت شوم، آنچه را فرمان دادى به اجرايش گذاردم.

على بن حمزه مى گويد دوستم با ما به كوفه بازگشت، چيزى نزد او نماند مگر اين كه از آن بيرون شد، تا جائى كه لباس هاى بدنش را نيز از خود دور كرد، من با كمك دوستانم لباسى براى او خريدم و مالى براى هزينه زندگى اش به او دادم، مدت كمى نگذشت كه بيمار شد، با جمعى از دوستان به عيادتش رفتيم، در حال احتضار بود، ديده گشود، و به من گفت:

به خدا سوگند حضرت صادق به ضمانتش وفا كرد، سپس از دنيا رفت، و من با دوستانم امور او را از غسل و كفن و دفن انجام داديم، چون پس از اين داستان خدمت حضرت صادق (ع) رسيدم به من نظر انداخت و فرمود:

على بن ابى حمزه به خدا سوگند ضمانتم را نسبت به دوستت وفا كردم، گفتم فدايت شوم عين حقيقت است به خدا سوگند هنگام مرگش به اين معنا اقرار كرد. «۱»

فضيل بن عياض مى گويد:

از كسب هائى كه در مسير حكومت بنى عباس انجام مى گيرد، از حضرت صادق (ع) پرسيدم، حضرت مرا از ورود به آن كسب ها به شدت نهى كرد و فرمود: اى فضيل به خدا سوگند زيان اين حاكمان ستمگر كه بر پا بودنشان در سايه كارهائى است كه مردم براى آنان انجام مى دهند، براى اين امت از زيان ترك و ديلم بى دين و وحشى شديدتر است، از حضرت درباره ورع پرسيدم كه چه كسانى از مردم آراسته به ورع هستند؟

حضرت فرمود آنان كه از محرمات خداوند بپرهيزند، و از كمك به اين حكومت جائر به هر شكل ممكن اجتناب ورزند، جامعه اگر از شبهات دورى نكند در حرامى كه به آن آگاهى ندارد مى افتد، جامعه هنگامى كه منكرى را ببيند و در صورت قدرت در مقام جلوگيرى از آن برنيايد به يقين دوست داشته خداى عزوجل معصيت شود، و هر كس دوست داشته باشد خدا معصيت شود آشكار را به دشمنى با خدا برخاسته، و هر كس بقاء و دوام ستمگران را بخواهد، دوست داشته خداى عزوجل معصيت شود، حضرت حق خودش را بر نابودى ستمگران ستوده است آنجا كه در قرآن فرموده: «۲»

«فقطع دابر القوم الذين ظلموا و الحمد لله رب العالمين:» «۳»

در نهايت ريشه كسانى كه به آيات ما و به مردم ستم ورزيدند قطع شد، و همه ستايش ها ويژه خدا مالك و مربى جهانيان است.

تقواى شديد در تغذيه كودك

ابوالمعالى دانشمندى است كه پس از اقامت طولانى در مكه و مدينه به شهر نيشابور كه در آن زمان حوزه علمى رايج و داراى كتاب خانه اى معظم بود بازگشت.

زمان بازگشتنش به نيشابور حكومت بر كشور ايران بر عهده الب ارسلان سلجوقى، و وزارت به دست خواجه نظام الملك بود.

خواجه دانشگاه نظاميه را بخاطر ابوالمعالى ساخت، و خطابه و تدريس را در آن مركز علمى به او تفويض كرد.

پدر ابوالمعالى شيخ ابو محمد عبدالله از پرهيزكاران و باسوادان روزگار خويش بود و از طريق نويسندگى و نسخه بردارى از كتاب ها تأمين معاش مى نمود.

او از محصول زحمات و دسترنج خود كه مالى پاك و حلال بود پولى پس انداز كرد و كنيزى خريد، كنيز زنى پاكدامن و پرهيزكار و داراى منشى نيك و اخلاقى پسنديده بود، و پس از مدتى حامله شد، شيخ ابو محمد پس از حامله شدن كنيز بيش از پيش در حلال بودن معيشت خانواده اش به مراقبت برخاست.

زمانى كه كنيزش وضع حمل كرد، به شدت سفارش كرد، و اهتمام نمود كه طفل از شير زن هاى ديگر تغذيه نشود، و در نهايت زحماتش براى پاك بار آمدن طفل ضايع نگردد.

شيخ يك روز وارد اطاق شد، مادر طفل در بستر بيمارى قرار داشت، غافل از اين كه طفل به اندازه لازم از شير مادر نخورده بود، و زنى از همسايگان كه در آنجا حضور داشت براى ساكت كردن بچه مقدارى شير به او داده بود، شيخ پس از آگاه شدن به اين داستان بسيار اندوهگين شد، بچه را برداشت و سرازير كرد، و با دستش شكم طفل را فشار مى داد و با انگشتش دهان بچه را باز مى كرد تا هر چه شير خورده بود از دهانش بيرون ريخت و در آن حال مى گفت مردن فرزندم براى من آسان تر است از اين كه زنده بماند و طبيعت او آلوده به فساد و سرشته با شير مجهولى گردد!

اين طفل همان ابوالمعالى امام الحرمين است كه بر اثر دقت پدرش در تغذيه از او مال حلال و تربيتش مطابق با اصول اسلام در آينده شخصيتى برجسته و از دانشمندان نامى شد. «۴»

پرهيز از لقمه حرام

روزى هارون به وسيله غلام مخصوصش از غذاى ويژه خود براى بهلول فرستاد، غلام غذا را نزد بهلول گذاشت، بهلول گفت: من از اين غذا نمى خورم آن را نزد سگ هاى پشت حمام ببر، غلام به شدت عصبانى شد و فرياد زد:

احمق اين غذا غذاى مخصوص هارون است، من اگر آن را نزد هر يك از امناى دولت و وزراى حكومت ميبردم به من جايزه و صله مى داد، تو آن را رد كرده گستاخى هم مى كنى! بهلول گفت:

آهسته سخن بگو كه اگر سگ ها هم بفهمند اين غذاى خليفه است از آن نخواهند خورد! «۵»

حساب قيامت بسيار دقيق است.

هارون الرشيد در ديدارى با بهلول به اين صورت آغاز سخن كرد: مدتى است آرزوى ديدارت را مى كشيدم، بهلول گفت: من به ديدار تو هيچ ميل و علاقه اى ندارم، هارون درخواست پند و موعظه كرد، بهلول گفت:

نسبت به چه كارى و برنامه اى تو را نصيحت كنم؟ سپس به جانب كاخ سر به فلك كشيده بغداد و عمارت هاى بلند و گورستان اشاره كرد و گفت: اى هارون اين قصرهاى بلند از كسانى بوده است كه هم اكنون در زير خاك هاى تيره اين قبرستان خوابيده اند!

اى هارون چه حالى براى تو خواهد بود روزى كه براى محاسبه اعمالت در پيشگاه عدل الهى بايستى و حضرت حق به تمام حركات دوران عمرت رسيدگى نمايد!!

مالك روز قيامت با نهايت دقت از تو بازپرسى كند، و به حساب اعمالت برسد، راستى چه وضعى خواهى داشت آن روزى كه خداى تو چنان به دقت به پرونده ات بنگرد، و در رسيدگى به پرونده ات به صورتى عدالت را بكار گيرد كه حتى از هسته خرما و از پرده نازكى كه آن هسته را فرا گرفته، و از آن نخ باريكى كه در شكم هسته است، و از آن خط سياهى كه در كمر هسته نقش بسته باز خواست نمايد و تو در مدت حسابرسى در ميان اهل محشر روسياه و دست خالى و گرسنه و تشنه و برهنه باشى، در چنان روزى بيچاره و زبون خواهى شد و همه از روى مسخره به تو خواهند خنديد، هارون از سخنان بهلول متأثر شده اشك از ديدگانش به پهناى صورتش جارى شد.

تهيدست و بينوا

پيامبر بزرگوار اسلام به اصحاب خود فرمودند: تهيدست و بينوا كيست؟ پاسخ دادند كسى كه درهم و دينار نداشته باشد، و فقر مالى بر دوشش سنگينى كند، حضرت فرمود: چنين كسى تهيدست و بينوا نيست، تهيدست و بينوا كسى است كه وارد عرصه قيامت شود و از مردم حقوقى بر عهده داشته باشد، به اين صورت كه كسى را زده باشد، و به ديگرى ناسزا گفته و فحش داده، و حق شخص سومى را ضايع كرده يا غصب نموده، اگر حسناتى داشته باشد در برابر حقوق مردم از او گرفته و به صاحبان حقوق دهند، و چنانچه حسناتى نداشته باشد از گناهان صاحبان حقوق برداشته و بر دوش او مى نهند و نظر حق از اين آيه شريفه، همين است. «۶»

وَ لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ: «۷»

و مسلماً بارهاى سنگين گناهان خود را همراه با بارهاى سنگين گناهان ديگران حمل خواهند كرد.

با توجه به اين كه زمان تحرير اين تفسير بسيارى از مردم نسبت به حلال و حرام الهى توجهى ندارند، و حرام خوارى، در ميان مردم رواج دارد، و غصب و ربا و رشوه و دزدى و بردن مال يكديگر از راه نامشروع فرهنگ شده، و جامعه كمتر به مسائل الهى و مواعظ اهل بيت گوش مى دهند لازم دانستم در زمينه مال حرام چند روايت بسيار مهم ديگر علاوه بر رواياتى كه در سطور گذشته نوشته شد ثبت اين دفتر شود، باشد كه خواننده اى بخواند، يا از طريق مبلغان مطالعه كننده اين دفتر به گوش مردم برسد و اثر مطلوبش را در زندگى بگذارد.

از رسول خدا روايت بسيار مهمى در باب لقمه حلال و حرام به اين مضمون در كتاب هاى معتبر نقل شده است.

«من اكل الحلال قام على رأسه ملك يستعفر له حتى يفرغ من اكله، و قال اذا وقعت اللقمة من حرام فى جوف العبد لعنه كل ملك فى السماوات و الارض، و ما دامت اللقمه فى جوفه لا ينظر الله اليه و من اكل اللقمة من الحرام فقد باء بغصب من الله فان تاب تاب الله عليه و ان مات فالنار اولى به:» «۸»

كسى كه از حلال ارتزاق كند، فرشته اى بالاى سرش براى او استغفار مى كند تا از خوردنش فارغ شود، و چون لقمه اى از حرام در شكم انسان قرار گيرد، تمام فرشتگان آسمانها و زمين او را لعنت كنند، و تا آن لقمه در شكم اوست خدا به او نظر رحمت نيندازد، و كسى كه لقمه حرام بخورد دچار خشم خدا مى شود، پس اگر با حرام قطع رابطه كند و گذشته را جبران نمايد و در حقيقت توبه كند، خدا توبه اش را مى پذيرد و اگر بى توبه بميرد آتش به او سزاوارتر است.

از حضرت صادق (ع) در روايت بسيار با ارزشى نقل شده است:

«فمن نال من رجل شيئاً من عرض او مال وجب عليه الاستحلال من ذلك و الانفصال من كل ما كان منه اليه، و ان كان قد مات فليتنصل من المال الى ورثته و ليتب الى الله مما اتى اليه حتى يطلع عليه عزوجل بالندم و التوبة و الانفصال:» «۹»

كسى كه به شخصى در مسئله مال و آبرو ستم كند و در اين دو جهت ضربه و زيان به او بزند، واجب است از او حلاليت بخواهد، و ذمه خود را از آن پاك و برى كند، هر گاه صاحب حق از دنيا رفته باشد بايد با رد اموال به ورثه اش ذمه خود را آزاد نمايد، و از آنچه مرتكب شده با پشيمانى و توبه واقعى و بريدن از اينگونه ستم پرونده اش را پاك نموده، خود را به حضرت حق بقبولاند.

«عن شيخ من النخع قال: قلت:

لابى جعفر انى لم ازل والياً منذ زمن الحجاج الى يومى هذا فهل لى من توبة قال فسكت ثم اعدت عليه فقال: لا حتى تودى الى كل ذى حق حقه:» «۱۰»

پيرمردى از قبيله نخع مى گويد: به حضرت باقر گفتم:

من از روزگار حجاج تا به امروز پيوسته حاكم و فرماندار بودم، آيا راهى به توبه دارم، حضرت سكوت كرد، براى بار دوم مطلبم را تكرار كردم حضرت پاسخ داد نه توبه ات پذيرفته نمى شود مگر حق هر صاحب حقى را به او بازگردانى.

محمدبن عذافر از پدرش كه براى كارمندان رتبه اول بنى عباس كار مى كرد و مزد قابل توجهى مى گرفت روايت مى كند كه روزى حضرت صادق (ع) به من گفت:

«يا عذافر نبئت انك تعامل ابا ايوب و الربيع فما حالك اذا نودى بك فى اعوان الظلمة قال: فوجم ابى فقال:

ابوعبدالله لما رأى ما اصابه: اى عذافر انما خوفتك بما خوفنى الله عزوجل به قال محمد فقدم ابى فلم يزل مغموماً مكروبا حتى مات:» «۱۱»

اى عذافر به من خبر رسيده كه براى ابا ايوب و ربيع كار مى كنى، چه حالى خواهى داشت روزى كه تو را به عنوان كمك دهنده به ستمكاران به دادگاه بخواهند، محمد مى گويد پدرم بسيار اندوهگين شد، امام صادق وقتى در چهره ى او حزن شديد ديد فرمود:

اى عذافر من ترا به چيزى ترسانيدم كه خدا مرا به آن ترسانيده، محمد مى گويد پدرم آمد و همواره محزون و غصه دار بود تا از دنيا رفت.

حديد نامى مى گويد: از حضرت صادق (ع) شنيدم مى فرمود:

«اتقوا الله و صونوا دينكم بالورع و قووه بالتقية و الاستغناء بالله عزوجل، انه من خضع لصاحب سلطان و لمن يخالفه على دينه طلبا لما فى يديه من دنياه، اخمله الله عزوجل و مقته عليه و وكله اليه فاذا هو غلب على شى ء من ديناه فصار اليه منه شيئ نزع الله جل اسمه منه البركة و لم يأجره على شى ء ينفقه منه فى حج و لا عتق و لا بر:» «۱۲»

از خدا پروا كنيد، و تقواى الهى را در همه امورتان بكار گيريد، و دينتان را با پارسائى و پاكدامنى حفظ نمائيد، و آن را با پنهان داشتن امورتان از دشمن تقويت كنيد، به راستى كسى كه به خاطر به دست آوردن ثروتى كه نزد صاحبان زور و مخالفان فرهنگ اهل بيت است به آنان تواضع كند، و سر فروتنى به نزدشان به زير اندازد، خدا او را از بزرگى و آبرومندى ساقط كند، و بر او خشم گيرد، و وى را به آن ستمكار و مخالف واگذارد، پس هنگامى كه بر ثروت آنان ظفر يابد و چيزى از آن در اختيارش قرار گيرد خداى عزوجل بركت را از آن ريشه كن مى كند، و بر هزينه اى كه از آن مال براى حج يا آزاد كردن برده يا كار نيك مى پردازد، پاداشى مقرر نمى كند!

از ابن ابى يعفور كه از چهره هاى برجسته شيعه و مؤمن كم نظيرى است روايت شده كه: من نزد حضرت صادق (ع) بودم، مردى از شيعيان وارد بر حضرت شد و عرض كرد خداوند امورت را در برابر اين حاكمان ستمكار بهتر نمايد، چه بسا كه به شيعه اى از گروه ما مضيقه و سختى مى رسد، پس او را به بنائى دعوت مى كنند تا بنائى براى آنان بسازد، يا نهرى حفر كند، يا وسيله تيز كننده اى را اصلاح نمايد، نظر شما در اين زمينه چيست؟

حضرت صادق فرمود: ابداً دوست ندارم براى آنان گرهى به نخ يا طناب يا لباسى بزنم، يا نخى را براى دوختن هميان و كيسه براى آنان ببافم، گرچه براى من از طرف آنان ميان دو جانب ثروت سنگينى باشد نه و دوست ندارم قلمى به نفع آنان در مركّب بزنم، بى ترديد يارى دهندگان ستمكاران در قيامت در سرا پرده اى از آتش هستند تا خدا از حكم نمودن ميان عباد فارغ گردد. «۱۳» پيامبر از حرام خواران پس از خودش به ابن مسعود چنين خبر داد:

«يا بن مسعود و الذى بعثنى بالحق ليأتى على الناس زمان يستحلون الخمر، يسمونه النبيذ عليهم لغتة الله و الملائكة و الناس اجمعين، انا منهم برى و هم منى براء.

يا بن مسعود الزانى بامه اهون عند الله ممن يدخل فى ماله من الربا مثقال حبة من خردل، و من شرب المسكر قليلًا او كثيراً فهو اشد عند الله من آكل الربا لانه مفتاح كل شر.

يا بن مسعود اولئك يظلمون الابرار، و يصدقون الفجار و الفسقة، الحق عندهم باطل و الباطل عندهم حق، هذا كله للدنيا و هم يعلمون انهم على غير الحق …..» «۱۴»

پسر مسعود به خداوندى كه مرا به حق مبعوث به رسالت كرد، زمانى بر مردم بيايد كه ماده مست كننده را بخورند در حالى كه نام نبيذ بر آن مى گذارند، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنان باد، من از آنان بيزارم، و آنان هم از من بيزارند.

پسر مسعود زنا كننده با مادرش نزد خدا گناهش از كسى كه در مالش به وزن خردل ربا وارد مى شود سبك تر است، و كسى كه مايع مست كننده بنوشد چه كم، چه زياد، گناهش نزد خدا از خورنده ربا سنگين تر است، زيرا مايع مست كننده كليد هر ضرر و زيانى است.

پسر مسعود، اينان به نيكان ستم روا مى دارند، و بدكاران و فاسقان را تصديق مى كنند، حق نزد آنان باطل، و باطل نزد آنان حق است، همه اين امور را بخاطر تحصيل دنيا و كسب پول و ثروت انجام مى دهند، در حالى كه مى دانند كارشان ناحق است.

فرهنگ شيطان

در آيه ۳۴ سوره بقره درباره شيطان بحث بسيار مفصلى گذشت، در اينجا نيازى به بحث مشروح نمى بينم ولى بايد بدانيم كه حضرت حق به نفع ما انسان ها به طور مكرر در آيات قرآن و به زبان انبياء دشمن بودن شيطان و فرهنگ خسارت بارش را گوشزد نموده و همه را از اين جرثومه پليد، و موجود سركش و اين كه او دعوتى جز به حركت در مسير گام هاى سه گانه اش ندارد بر حذر داشته است.

«در گام اول با انگيزش اعمال پست و افسون هاى گوناگون بدى و گناه را ناچيز مى نماياند و آرايش مى دهد، و يا به غرور در انجام بعضى مسائل دينى و مقدس از توجه به گناهان بزرگ اجتماعى و خيانت ها منصرف ميدارد، همين كه راه هاى بينش و انديشه مستقيم را بست به گام دوم مى كشاند، در گام دوم ارتكاب فحشاء كه گناهان رسوا و تجاوز به حقوق و حدود خلق است آسان مى گردد، در گام سوم وادار به جعل احكام و قوانين و نسبت آنها به خداوند مى نمايد، تا هر بدى و زشتى و خيانتى را در لباس دين بيارايد، اين منتهاى خطوه ها و خطه هاى شيطان و آخرين مرحله واژگونى و سقوط است وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ «۱۵»

مگر نه اين است كه احبار يهود و كشيش هاى نصرانى در همه امور قوانينى را از پيش خود، و به سود شكم و شهوت خود وضع كردند، و با نسبت دادنش به خدا وضع آن قوانين را در امت يهود و مسيح استحكام بخشيدند، و آنها را به

عنوان مقررات حق به مردم باورندند، و مگر نه اين است كه در هر دوره اى مكتب سازان خائن قوانينى را از نزد خود ساخته و به آن رنگ مذهبى دادند و پاى آن قوانين را به عنوان قوانين دينى ثابت و محكم كردند، و بسيارى از مردم را به عمل به آن قوانين باطل و ساختگى وادار ساختند، و از اين راه چه خيانت ها و جنايت ها كه بر دين حق و بر مردم روا نداشتند.

آرى شيطان كه در اصطلاح قرآن انسان طاغى و مفسد، و عاصى و ملحد و مصّر بر گمراه كردن مردم است، و نيز موجود پنهانى است كه پيوسته زمينه ساز وسوسه و خنّاس گرى در درون آدمى است، جز دعوت به زشتى هاى عادى و معمولى و گناهان صغيره، و دعوت به گناهان كبيره، و مكتب سازى با رنگ و لعاب دينى كارى ندارد، و با اين برنامه هايش نشان مى دهد كه نسبت به انسان دشمنى آشكار است.

رسول خدا در روايتى بسيار مهم بخشى از محصولات شوم فرهنگ او را كه در حالات و اعمال بشر رخ نشان مى دهد بيان مى كند، و به آثار زيانبار پيروى از فرهنگ او اشاره مى نمايد:

«اذا كثر الزنا بعدى كثر موت الفجأة، و اذا طفف المكيال اخذهم الله بالسنين و النقص، و اذا منعوا الزكات منعت الارض بركاتها من الزرع و الثمار و المعادن، و اذا جاروا فى الحكم تعاونوا على الظلم و العدوان، و اذا نقضوا العهود سلط الله عليهم عدوهم، و اذا قطعوا الارحام جعلت الاموال فى ايدى الاشرار، و اذا لم يامروا بالمعروف و لم ينهوا عن المنكر و لم يتبعوا الاخيار من اهل بيتى سلط الله عليهم اشرارهم فيدعوا عند ذلك خيارهم فلا يستجاب لهم:» «۱۶»

زمانى كه پس از من زنا فراوان و زياد شود، مرگ ناگهانى و سكته زياد گردد، و هنگامى كه كم فروشى به ميان اهل كسب راه يابد، خدا مردم را به خشكسالى و كمبود دچار سازد، و چون از پرداخت زكات امتناع شود، زمين بركاتش را از زراعت و محصولات و معادن منع نمايد، و چون در قضاوت و حكم ستم ورزند، نسبت به يكديگر بر ستم و دشمنى كمك دهند، و چون پيمان شكن شوند خدا دشمنانشان را بر آنان چيره سازد، و هنگامى كه از صله رحم دست بردارند، اموال و ثروت ها در دست اشرار قرار گيرد، و زمانى كه امر به معروف و نهى از منكر را ترك كنند و خوبان از اهل بيتم را پيروى ننمايند، اشرارشان بر آنان تسلط يابند پس در چنين وضعى خوبانشان دعا كنند ولى به اجابت نرسد.

حضرت صادق (ع) به روايت شيخ طوسى كه در علم و عمل شخصيتى كم نظير است امامان هدايت را ريشه همه خيرها، و شياطين را با تعبير دشمنان امامان ريشه هر بدى و آلودگى باطنى و ظاهرى معرفى مى كنند:

«نحن اصل كل خير و من فروعنا كل بر و من البر التوحيد و الصلاة و الصيام و كظم الغيظ و العفو عن المسيئ و رحمة الفقير و تعاهد الجار و الاقرار بالفضل لاهله و عدونا اصل كل شر و من فروعهم كل قبيح و فاحشة فمنهم الكذب و النميمة، و البخل، و القطيعة، و اكل الربا و اكل مال اليتيم بغير حقه و تعدى الحدود التى امر الله عزوجل و ركوب الفواحش ما ظهر منها و ما بطن من الزنا و السرقه و كل من وافق ذلك من القبيح و كذب من قال انه معنا و هو متعلق بفرع غيرنا:» «۱۷»

ما ريشه تمام خيرها هستيم، نماز، روزه، فرو خوردن خشم، گذشت از بدكار، مهرورزى به تهيدست، تفقد از همسايه، و اقرار به فضل و برترى نسبت به اهل فضل است.

و دشمنان ما كه شياطين داخل اين امت اند ريشه هر شر و بدى و از فروع آنان هر زشتى و گناه بزرگى است، از جمله زشتى ها وگناهان عبارت است از دروغ، سخن چينى، بخل، قطع رحم، رباخورى، خوردن مال يتيم به ناحق و تجاوز از مقررات و حدودى كه خدا به آن فرمان داده، و ارتكاب هر گناه كبيره آشكار و پنهان كه بخشى از آن زنا و دزدى و هر قبيحى از اين مورد است، و دروغ مى گويد كسى كه فكر مى كند شيعه ماست ولى آميخته به شاخ و برگ غير ماست.

اميرمؤمنان (ع) در بخشى از يك خطبه نهج البلاغه به اوضاع قمر در عقرب پيروان فرهنگ شيطان اشاره كرده مى فرمايد:

«اقْبَلُوا عَلَى جِيفَةٍ قَدِ افْتَضَحُوا بِاكْلِهَا، وَ اصْطَلَحُوا عَلَى حُبِّهَا، وَ مَنْ عَشِقَ شَيْئا أَعْشَى بَصَرَهُ، وَ أَمْرَضَ قَلْبَهُ، فَهُوَ يَنْظُرُ بِعَيْنٍ غَيْرِ صَحِيحَةٍ، وَ يَسْمَعُ بِأُذُنٍ غَيْرِ سَمِيعَةٍ، قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ، وَ اءَمَاتَتِ الدُّنْيَا قَلْبَهُ، وَ وَلَّهَتْ عَلَيْهَا نَفْسُهُ.

فَهُوَ عَبْدٌ لَهَا وَ لِمَنْ فِى يَدَيْهِ شَىْ ءٌ مِنْهَا، حَيْثُمَا زَالَتْ زَالَ إِلَيْهَا، وَ حَيْثُمَا اءَقْبَلَتْ اءَقْبَلَ عَلَيْهَا، لَا يَنْزَجِرُ مِنَ اللَّهِ بِزَاجِرٍ، وَ لَا يَتَّعِظُ مِنْهُ بِوَاعِظٍ:» «۱۸»

به مردارى چون حرام و ثروت باطل روى آوردند، و با خوردنش به عرصه افتضاح و رسوائى نشستند، بر دلبستگى به آن مردار اجتماع و اتفاق كردند، آرى كسى كه با همه وجود عاشق معشوق باطل و جيفه دنيا شود ديده اش مختل و دلش بيمار مى گردد، در نتيجه با چشمى غير صحيح مى بيند، چشمى كه هيچ چيز را همه چيز، همه چيز را هيچ چيز، محدود را نامحدود و زشت را زيبا و صحيح را باطل و باطل را صحيح مى نگرد!

با گوشى غير شنوا مى شنود، شهوات عقلش را تباه مى كند، و دنيا قلبش را از كار مى اندازد، وجودش نسبت به آن جيفه و مردار دچار سرگردانى و سردرگمى مى شود، در نتيجه بنده او ميشود، و بنده كسى كه چيزى از آن جيفه در دست اوست، آن جيفه به هر جانب بگردد او همه به همان جانب مى گردد، و به هر طرف روى آورد او هم به آن طرف روى كند، چنين عاشق بدبختى با هيچ عامل بازدارنده اى از معاصى و گناهان باز نمى ايستد و براى روى آوردن به حقايق از هيچ واعظى پند و نصيحت نمى پذيرد!

اينان بر خلاف اولياء الهى، و پاكان روزگار، و بينايان راه، و سالكان مسلك معنا كه مى كوشند از همه چيز برنامه هائى بسازند كه دستشان را بگيرد، و به راه نجات و سعادت رهنموشان گردد، و درهاى خوشبختى را به رويشان باز كند، در فضاى تيره بختى و ظلمت مى كوشند عواملى فراهم آورند كه پاى بندشان شود، و بدون اين كه بفهمند به اسارتشان گيرد، و بارى از گناهان و زشتى ها را بر دوششان نهد و دنيا و آخرتشان را تباه سازد، و اين همه چيز جز پذيرفتن دعوت شيطان و افتادن در پى او از گام هاى خطرناك او نيست.

اينان به قول قرآن مجيد:

يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا

نه اين كه از علم و دانش بى بهره باشند بلكه در هر روزگارى به تناسب وضع زمان از رشته هاى مختلف علمى بهره مند بوده و مدارس و مراكز و كتاب خانه هاى عريض و طويل در اختيار داشتند و دارند، ولى همه زحماتشان براى به دست آوردن انواع دانش در راه گسترده كردن سفره شهوات و لذات جسمى است، و به اين خاطر از ارزش هاى الهى و انسانى تهى هستند، و جز به فرهنگ گناه نمى انديشند، و اگر قدرتشان اقتضا كند به هر ظلم و ستمى به ديگران تن مى دهند، و منابع مادى و معيشتى مظلومان و مستضعفان را در كمال بى رحمى غارت مى كنند!

پيامبر اسلام درباره ى اين پيروان بى چون و چراى شيطان به ابن مسعود فرمود:

«يا بن مسعود محاريبهم نساءهم، و شرفهم الدارهم و الدنانير و همتهم بطونهم اولئك شر الاشرار، الفتنة معهم و اليهم يعود:» «۱۹»

محراب عبادتشان زنانشان، و سربلندى شان ثروت و پولشان، و همتشان شكمشان مى باشد، اينان بدترين بدان هستند، فتنه با آنهاست و بازگشت فتنه به ايشان است.

و نيز درباره ى اين پيروان تيره بخت فرهنگ شيطان و اجابت كننده دعوت اين دشمن آشكار فرمود:

«سيأتى من بعدى اقوام ياكلون طيب الطعام و الوانها، و يركبون الدواب، و تيزينون بزينة المرءة لزوجها، و يتبرجون تبرج النساء و زيّهن مثل زى الملوك الجبابرة و هم منافقوا هذه الامة فى آخر الزمان، شاربون بالقهوات، لاعبون بالكعاب، راكبون الشهوات، تاركون الجماعات، راقدون عن القمات، مفرطون فى العدوات ….» «۲۰»

پس از من گروه هائى مى آيند كه غذاهاى بهداشتى و رنگارنگ مى خورند، و بر مركب هاى گوناگون سوار مى شوند، و خود را به آرايشى كه زن براى شوهرش آرايش مى كند مى آرايند، و چون زنان در برابر ديگران خودآرائى مى نمايند، زندگى و منش آنان مانند زندگى پادشاهان ستمگر است، اينان در آخر الزمان منافقان اين امت اند، شرابى كه از دانه قهوه گرفته مى شود مى خورند، با تخته نرد قمار مى كنند، بر مركب هر شهوت حرامى سوار مى شوند، از اجتماعات كناره مى گيرند و با مردم نيستند، بدون انجام عبادت سر به بالين گذراده به بستر خواب مى روند، در تجاوز به حقوق مردم افراط مى كنند.

بدون ترديد غفلت از خدا، و بى توجهى به حقايق، و تعطيل عقل، و نشست و برخاست با فاسدان و مفسدان، و تسليم شدن در برابر هواى نفس، همه و همه زمينه هائى است كه انسان را به دام شيطان مى اندازد، و به اسارت او درآورده تابع فرهنگ وى مى كند، و راه سعادت دنيا و آخرت را به روى انسان مى بندد، و سبب هلاكت و تيره بختى و شقاوت در دنيا و آخرت مى شود.

انسان هاى عاقل و متفكر، و آنان كه حكيمانه زندگى مى كنند، هيچ وقت به دام شيطان نمى افتند يا كمتر گرفتار اين سگ هار مى شوند، و اگر گرفتار شوند به سرعت خود را نجات داده و به جبران آنچه بر آنان گذشته برمى خيزند، و زخمى كه از او خورده اند معالجه مى نمايند.

به گوشه اى از زندگى زنى كه داراى تعقل و تفكر و آراسته به حكمت دينى بود از قول حضرت رضا (ع) اشاره مى كنم باشد كه مفيد افتد.

راه زندگى صحيح

حضرت رضا (ع) به شيعه سفارش اكيد مى فرمايند:

«اتقوا الله و عليكم بالتواضع و الشكر و الحمد:»

در همه امورتان تقواى الهى و اجتناب از محرمات را مراعات كنيد، و به شما را به فروتنى و شكر نعمت و سپاس گزارى سفارش مى كنم.

حضرت پس از بيان اين حقايق فرمودند:

مردى در بنى اسرائيل بود، كه شبى كسى به خوابش آمد و گفت نيمى از عمرت در وسعت و راحت و بسط و گشايش رزقى، و نيم ديگر در مشقت و تنگدستى و تهيدستى از اين دو نيمه كدام را انتخاب مى كنى؟ گفت من در زندگى خود شريكى دارم، باشد تا از او مشورت كرده و صلاح و مصلحت خود را جويا شوم.

چون بيدار شد خوابش را براى همسرش گفت، همسرش پاسخ داد بگو نيمه اول عمرم را مى خواهم در وسعت و گشايش باشم، به او در عالم خواب گفته شد مشكلى نيست دنيا به او روى آورد، و از هر طرف نعمت و ثروت به سويش سرازير شد، همسرش مرتب او را تشويق به انفاق و صدقه و كمك به ديگران مى كرد، از او جداً مى خواست به همسايه نيازمند به اقوام تهيدست به مردم مشكل دار يارى بده و پيوسته خدا را به آن نعمت ها و بر توفيقى كه در خدمت به خلق داشتند شكر مى كردند و سپاس مى گزاردند.

شبى از شب ها آن مرد به خواب وى آمد و گفت:

نيمى از زمان گذشت اكنون رأى تو چيست؟ باز گفت شريك دارم باشد از او مصلحت خواهى كنم چون صبح شد به همسرش جريان خواب را گفت، همسر آراسته به عقل و حكتمش به او گفت: خداوند به ما نعمتش را ارزانى داشت، و

ما به اندازه استطاعت شكرش را به جاى آورديم، خداوند نسبت به وفاى به عهدش كه فرموده: اگر شكر نعمت هايم را به جاى آوريد حتماً نعمتم را بر شما افزون مى كنم سزاوارتر است، آن مرد در شب ديگر به خواب صاحب نعمت آمد و گفت: در همه عمرت در وسعت و گشايشى، و ديو تهيدستى و فقر به سراغت نخواهى آمد. «۲۱»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

درحال بارگذاری ...
مقایسه محصولات
لیست مقایسه محصولات شما خالی می باشد!